عاشقانه های ریرا را به خاطر دارید ؟
یادم است در دهه هفتاد ؛ شعرهای ساده و بی پیرایه سید علی صالحی ، بنیان گذار جنبش شعر گفتار ، مونس تنهایی جوانانی بود که عاشقانه هایشان را می بایست در پستوی خانه نهان می کردند.
سلام!حال همهی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند
با این همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد ونه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمیدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازهی باز نیامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست!
تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمیدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازهی باز نیامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم خواب دیدهام خانهای خریدهام بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیدیوار …
هی بخند! بیپرده بگویمت چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد فردا را به فال نیک خواهم گرفت دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپیداز فرازِ کوچهی ما میگذرد باد بوی نامهای کسان من میدهد یادت میآید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟ نه ریرا جان نامهام باید کوتاه باشد ساده باشد بی حرفی از ابهام و آینه،از نو برایت مینویسم حال همهی ما خوب است اما تو باور نکن!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر